54490874598458762470

و رویای ما به حقیقت پیوست ، قلبهای ما به هم پیوست و زندگی آغاز شد…
به تو رسیدم در اوج آسمان عشق ، این بود قصه ی من و تو و سرنوشت….
تو آمدی و دنیا مال من شد ، همه ی انتظار و دلتنگی ها و غصه ها تمام شد
تو آمدی و عشق آمد و پیوند ما در کتاب عشق ثبت شد….
باور نداشتم مال من شده ای ، لحظه ای به خودم آمدم و دیدم همه زندگی ام شده ای
عشق معجزه نیست ، حقیقتیست در قلب ها که پنهان است
به پاکی عشق ، به لطافت با تو بودن و ما با هم آمده ایم که به همه ثابت کنیم معنای عشق واقعی را….
تو همانی که من میخواستم ، مثل تو کسی در دنیا نیست برایم ، مثل تو هیچگاه نیامد و نمی آید و نخواهد آمد ، تو اولین و آخرینی برایم….
و با عشق پرواز میکنیم ، میرویم به جایی که تنها آرامش باشد در بینمان، تا در یک سکوت عاشقانه و در اوج آرامش بدون هیچ غمی در آغوشت آرام بگیرم !
اینبار سکوت زیباست، چون درونش یک عالمه حرفهاست ، حرفهایی در دلهای من و تو ، که هم تو میدانی راز دلم را و هم من میدانم راز درونت را…
و من ثابت کردم عشق هست ، تو همیشه هستی ، و روزی میرسد که ثابت خواهم کرد از عشقت خواهم مرد….
و من و تو همسفران عشقیم تا ابد ، این احساسم همیشه در قلبت بماند….



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 10:0 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

http://up.befun.ir/up/befun/Pictures/214.jpg

طناب دار جلو چشام

یه چهار پایه چوبی کهنه میرقصه زیر پاهام

رفیقام قاطی دشمنام،

نمیشه تشخیص دادشون از هم

مثل ضربه هایی که زده بودم

نا منظم و پشت سر هم

میاد جلو یه نفر با یه پارچه رو سر

یه ادم ترسو که داره فکرای زیادی توی سر

نگاهش قفل تو چشام

خالی میشه زیر پاهام

 

یکم سر و صدا

تــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــام

 


برچسب‌ها: اخرخط ,

تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 9:59 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

از اعماق رویاهایم ،فریادهایم را سکوت میکنم
تا در حقیقت بمیرد این جسد متحرک
 میان اینهمه دروغ های واقعی
زیر آوارهای باران مانده ام با چتر آهنی
 میشوید خوبی هایم ،را نمیبرد پلیدیهایم را ،
بس که سنگین شده ام سیل ها هم طرفم نمی آیند
بی تو من اینم نه کمتر نه بیشتر

http://ruhbakhsh.persiangig.com/image/4880224md.jpg


برچسب‌ها: عاشق بی جان , عشق وزندگی ,

تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 9:58 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

ترشحات خوبی هایت
به سنگین ترین نقطه قلبم رسیده است
سبک تر شده ام حالا،مثل پروانه
استشهاد سلولهای بدنم گواهی میدهد
به بیکران شدن روحم در انزوای جسمت
من در ترانه های تو غرق شده ام
جنگ دست و پایم بی فایده است
وقتی روحم را از چنگم در اورده ای
من با تو زنده ام یا مرده ؟



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 9:53 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

http://susatheme.com/sade/12/12.jpgمي‌روم شايد كمي حال شما بهتر شود
مي‌گذارم با خيالت روزگارم سر شود

از چه مي‌ترسي برو ديوانگي‌هاي مرا
آنچنان فرياد كن تا گوش عالم كر شود

مي‌روم ديگر نمي‌خواهم براي هيچ كس
حالت غمگين چشمانم ملال‌آور شود

بايد اين بازنده‌ي هر بار – جان عاشقم –
تا به كي بازيچه اين دست بازيگر شود

ماندنم بيهوده است امكان ندارد هيچ وقت
اين منِ ديرينِ من يك آدم ديگر شود



تاريخ : پنج شنبه 17 مهر 1393 ا 7:52 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

زنی ، فال مرا می دید و می گفت:


- زنی آرام و خوابت را ربوده ست!

به نقش قهوه می بینم که ، دیری ست

چراغ افروز رویای تو بوده ست!



تاريخ : پنج شنبه 17 مهر 1393 ا 7:51 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

دیـشـبــــــــــــ بــه ســیـگــــــــار گفتم:
خــــــــوش بـحــالـتـــــــــ
تو از من خوش بخت تری .
گفت: چـــــــــــرا ؟!
گفتم: تـــــــو آتش بر سر داری
و مــن بــر دل
تو باهر پـــــــکــی که بهت میزنند . . .
خـــــــــاکــسـتـــر میشی
و من با هر خــــــــــــاطـره ای که یـــــاد میارم آتــــیـش میگیرم . . .
تو دود میشی و یه بویی ازت تو هــوا میمونه
اما من زیر خـــــــــاک میرم و عـطـــرمـم باهام چال میشه !
تو تــــــمـوم میشی یه فـیــلـتـــر ازت بـاقی میمونه . . .
و از مـــنـــــــــــــــــ هــــیچـــــــــــــــــ . . .
دیدم دیگه بـویـی ازش نمیاد !
سرم و چرخوندم دیدم خــــــــامــوش شده !
گفتم: اینم آخـــــــــریش که تو باد و پـــکـــ به انـتـهــا میرسی
و من ســـــــالــهـاستــــــــــ که هنوز نـــرســیـــدم !!
نــــــــــــــــــرســــــــیدم . .



تاريخ : پنج شنبه 17 مهر 1393 ا 7:49 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

تلنگر میزند امشب
کسی بر سقف این خانه
. تویی باران ؟ تو ای مهمان ناخوانده
بزن باران ! تو هم زخمی بزن
بر زخم این خانه.
... بزن اهنگ زیبایت
صدای چک چکه سازت
میان کاسه خالی
شکنچه میکند امشب
من تنها ی زندانی
.
تو ای باران
از این ویرانه دل بگذر
یقین بیرون این خانه

هزاران دل ، هوای عاشقی دارند.



تاريخ : پنج شنبه 17 مهر 1393 ا 7:47 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

در قفس را باز بگذار
پرنده
اگر به تو عاشق باشد
بر شانه‌هایت می‌نشیند!



تاريخ : پنج شنبه 17 مهر 1393 ا 7:46 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست…



تاريخ : پنج شنبه 17 مهر 1393 ا 7:45 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.